Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . متحمل شدن
2 . نگه داشتن
3 . زنده نگه داشتن
4 . امیدوار نگه داشتن
5 . تحمل کردن (وزن)
6 . پشتیبانی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to sustain
/səˈsteɪn/
فعل گذرا
[گذشته: sustained]
[گذشته: sustained]
[گذشته کامل: sustained]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
متحمل شدن
formal
1.The company sustained losses of millions of dollars.
1. شرکت متحمل میلیونها دلار ضرر شد.
to sustain an injury
آسیب متحمل شدن
2
نگه داشتن
حفظ کردن، ادامه دادن
مترادف و متضاد
maintain
1.He was incapable of sustaining close relationships with women.
1. او در نگه داشتن رابطه نزدیک با خانمها ناتوان است.
the policies necessary to sustain economic growth
سیاستهای لازم برای حفظ رشد اقتصادی
3
زنده نگه داشتن
formal
1.They gave me barely enough food to sustain me.
1. آنها به من فقط به اندازهای غذا میدادند که زنده نگهم دارند.
4
امیدوار نگه داشتن
انرژی بخشیدن، امید بخشیدن
formal
1.The thought of seeing her again was all that sustained me.
1. فکر دوباره دیدن او تنها چیزی بود که من را امیدوار نگه داشته بود.
5
تحمل کردن (وزن)
formal
1.He leant against her so heavily that she could barely sustain his weight.
1. او آنقدر سنگین به دختر تکیه داد که او بهزور توانست (وزنش را) تحمل کند.
6
پشتیبانی کردن
صحت چیزی را تایید کردن
formal
تصاویر
کلمات نزدیک
suss out
suss
suspiciously
suspicious
suspicion
sustainability
sustainable
sustained
sustaining
sustenance
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان