[فعل]

to talk out of

/tɔk aʊt ʌv/
فعل گذرا
[گذشته: talked out of] [گذشته: talked out of] [گذشته کامل: talked out of]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 منصرف کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: منصرف کردن
  • 1.I wanted to move abroad but Bill talked me out of it.
    1. من می‌خواستم به خارج نقل مکان کنم اما "بیل" من را از این کار منصرف کرد.
  • 2.She tried to talk him out of leaving.
    2. او سعی کرد او را از رفتن منصرف کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان