Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تئاتر
2 . سینما
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
theater
/ˈθiətər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تئاتر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تئاتر
تماشاخانه
سالن تئاتر
1.I used to go to the theater every week.
1. من در گذشته هر هفته به تئاتر میرفتم.
The city theater
تئاتر شهر
2
سینما
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سینما
مترادف و متضاد
movie theater
1.I'm going to the theater this evening.
1. قرار است امشب به سینما بروم.
تصاویر
کلمات نزدیک
the windshield is cracked.
the wind is picking up
the wind is howling through the trees.
the wind is dying down
the wind cuts like a knife.
theater director
theatergoer
theatrical
theft
their
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان