Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بالا آوردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to throw up
/θroʊ ʌp/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: threw up]
[گذشته: threw up]
[گذشته کامل: thrown up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بالا آوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
استفراغ کردن
عق زدن
قی کردن
مترادف و متضاد
vomit
1.He threw up his breakfast all over the back seat of the car.
1. او صبحانهاش را تماماً روی صندلی پشتی ماشین بالا آورد.
2.I spent the night throwing up.
2. من تمام شب را بالا آوردم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
throw together
throw pillow
throw out
throw off
throw in
throwaway
throwing away
thrush
thrust
thumb
کلمات نزدیک
throw someone to the wolves
throw someone in the slammer
throw out
throw oneself into something
throw oneself at someone's feet
throw up one's hands
throw-in
throwaway
throwback
thrown in at the deep end
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان