Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ببر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
tiger
/ˈtaɪɡər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ببر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ببر
1.She fought like a tiger to be able to keep her children.
1. او همچون ببر جنگید تا بتواند از بچههایش مراقبت کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
tiffany
tiff
tier
tiepin
tied up
tiger shark
tigerish
tight
tight end
tight head
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان