[اسم]

tragedy

/ˈtræʤədi/
قابل شمارش
[جمع: tragedies]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تراژدی مصیبت، فاجعه

معادل ها در دیکشنری فارسی: تراژدی مصیبت
مترادف و متضاد calamity catastrophe disaster fortune joy
  • 1.Harry's enormous jealousy led to the tragedy in their family.
    1. حسادت زیاد از حد "هری" منجر به مصیبتی در خانواده شد.
  • 2.If you had your choice between seeing a comedy or a tragedy, which play would you choose?
    2. اگر شما انتخابی بین دیدن کمدی و تراژدی داشتید، کدام نمایش را می دیدید؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان