[صفت]

unfit

/ʌnˈfɪt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: unfitter] [حالت عالی: unfittest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نامناسب فاقد صلاحیت

  • 1.He's still unfit for work.
    1. او هنوز برای کار (کردن) فاقد صلاحیت است [صلاحیت کار کردن ندارد].
  • 2.The building was declared unfit for human habitation.
    2. آن ساختمان برای سکونت انسان نامناسب اعلام شد.

2 مریض‌احوال فاقد سلامت (از نظر جسمی)

  • 1.She doesn't get enough exercise, that's why she's so unfit.
    1. او به‌اندازه کافی ورزش نمی‌کند، برای همین آنقدر مریض‌احوال است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان