[فعل]

to unplug

/ˌʌnˈplʌɡ/
فعل گذرا
[گذشته: unplugged] [گذشته: unplugged] [گذشته کامل: unplugged]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 از پریز کشیدن قطع کردن

to unplug something
چیزی را از پریز کشیدن
  • If I’m very busy, I unplug the phone.
    اگر من سرم شلوغ باشد، تلفن را از پریز می‌کشم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان