[اسم]

vacation

/veɪˈkeɪʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مرخصی تعطیلات

معادل ها در دیکشنری فارسی: تعطیلات
مترادف و متضاد break day off holiday term work
  • 1.When your vacation begins?
    1. چه زمانی تعطیلات شما آغاز می‌شود؟
on vacation
در مرخصی
  • I'm on vacation.
    من در مرخصی به سر می‌برم.
to take a vacation
به تعطیلات رفتن/مرخصی گرفتن
  • You look tired—you should take a vacation.
    خسته به‌نظر می‌رسی؛ باید به تعطیلات بروی.
the Christmas/Easter/summer vacation
تعطیلات کریسمس/عید پاک/تابستان
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان