[فعل]

to vaccinate

/ˈvæksəneɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: vaccinated] [گذشته: vaccinated] [گذشته کامل: vaccinated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 واکسینه کردن مصون ساختن، واکسن زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: واکسینه کردن مایه‌کوبی کردن
  • 1.I was vaccinated against tetanus.
    1. من در برابر کزاز واکسینه شده‌ام.
  • 2.The general population has accepted the need to vaccinate children against the once-dreaded disease.
    2. عٌموم افراد نیاز به مصون‌سازی کودکان در مقابل بیماری‌هایی که زمانی وحشت‌انگیز بودند را پذیرفته‌اند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان