[اسم]

vaccination

/væksəˈneɪʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 واکسیناسیون واکسن زنی

معادل ها در دیکشنری فارسی: تلقیح واکسیناسیون مایه‌کوبی
  • 1.Make sure your vaccinations are up to date.
    1. اطمینان حاصل کن که واکسیناسیون شما به روز است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان