[اسم]

waist

/weɪst/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کمر

معادل ها در دیکشنری فارسی: کمری کمر
  • 1.He put his arms around her waist.
    1. او دست‌هایش را دور کمر دختر گذاشت.
a narrow waist
کمر باریک
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان