Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کمر
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
waist
/weɪst/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کمر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کمری
کمر
1.He put his arms around her waist.
1. او دستهایش را دور کمر دختر گذاشت.
a narrow waist
کمر باریک
تصاویر
کلمات نزدیک
wail
waif
wahhabism
wagtail
wagon
waistband
waistcoat
waistline
wait
wait for the dust to settle
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان