Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نقونوق کردن
2 . زوزه کشیدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to whine
/waɪn/
فعل ناگذر
[گذشته: whined]
[گذشته: whined]
[گذشته کامل: whined]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
نقونوق کردن
آهوناله کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
غرغر کردن
1.The children were whining all afternoon.
1. بچهها تمام بدازظهر داشتند نقونوق میکردند.
2
زوزه کشیدن
1.The dog was whining outside the door.
1. سگ داشت پشت در زوزه میکشید.
تصاویر
کلمات نزدیک
whimsy
whimsical
whimper
whim
whilst
whinge
whinny
whip
whip up
whip-round
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان