[فعل]

to whine

/waɪn/
فعل ناگذر
[گذشته: whined] [گذشته: whined] [گذشته کامل: whined]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نق‌ونوق کردن آه‌وناله کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: غرغر کردن
  • 1.The children were whining all afternoon.
    1. بچه‌ها تمام بدازظهر داشتند نق‌ونوق می‌کردند.

2 زوزه کشیدن

  • 1.The dog was whining outside the door.
    1. سگ داشت پشت در زوزه می‌کشید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان