Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . با گریه گفتن
2 . زوزه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to whimper
/ˈwɪmpər/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: whimpered]
[گذشته: whimpered]
[گذشته کامل: whimpered]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
با گریه گفتن
هق هق کنان گفتن
1."Don't leave me alone", he whimpered.
1. او با گریه گفت: «من را تنها نگذار.»
[اسم]
whimper
/ˈwɪmpər/
قابل شمارش
2
زوزه
ناله
1.The dog gave a whimper of fear.
1. سگ از ترس زوزه کشید.
تصاویر
کلمات نزدیک
whim
whilst
while away
while
whiff
whimsical
whimsy
whine
whinge
whinny
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان