[اسم]

wolf

/wʊlf/
قابل شمارش
[جمع: wolves]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گرگ

معادل ها در دیکشنری فارسی: گرگ
a pack of wolves
یک گله گرگ

2 آدم لاابالی آدم خبیث

disapproving informal
  • 1.This wolf comes up to me and starts snatching my purse. I slapped him in the face and ran away.
    1. یک آدم لاابالی آمد جلو و خواست کیفم را قاپ بزند. من به صورتش سیلی زدم و فرار کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان