[اسم]

wrath

/ræθ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خشم غیظ، غضب

معادل ها در دیکشنری فارسی: خشم غضب غیظ قهر
formal old use
مترادف و متضاد anger fury rage good humour happiness
  • 1.After Ernie's wrath subsided, we were able to tell him what happened. 5
    1. بعد از اینکه که خشم "ارنی" فروکش کرد، ما قادر بودیم که به او بگوییم چه اتفاقی افتاده است.
  • 2.Anticipating Father's wrath, we tried to give him the news slowly.
    2. (با) پیش بینی خشم پدر، سعی کردیم که خبرها را به آرامی به او بدهیم.
  • 3.There is no rage like the wrath of an angry bear.
    3. هیچ خشمی مانند خشم یک خرس عصبانی نیست.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان