Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خرابه
2 . لاشه (هواپیما، کشتی و ...)
3 . تصادف شدید
4 . ویران کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
wreck
/rek/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خرابه
ویرانه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ویرانی
ویرانه
1.The house was a wreck when we bought it.
1. وقتی خانه را خریدیم خرابه بود.
2
لاشه (هواپیما، کشتی و ...)
تکه پاره
1.The car was a wreck, but no one got hurt.
1. اتومبیل تکه پاره بود [اتومبیل داغان شد]، اما کسی آسیب ندید.
a shipwreck
لاشه کشتی [کشتی شکستگی]
3
تصادف شدید
1.The highway wreck killed two people.
1. در تصادف شدید بزرگراه دو نفر کشته شدند.
[فعل]
to wreck
/rek/
فعل گذرا
[گذشته: wrecked]
[گذشته: wrecked]
[گذشته کامل: wrecked]
صرف فعل
4
ویران کردن
با خاک یکسان کردن، نابود کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تخریب کردن
خراب کردن
داغان کردن
ویران کردن
منهدم کردن
1.The fire had completely wrecked the hotel.
1. آتشسوزی کاملا هتل را ویران کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
wreathe
wreath
wreak
wrathful
wrath
wreckage
wrecker
wrecking ball
wrecking bar
wren
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان