[اسم]

wreck

/rek/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خرابه ویرانه

معادل ها در دیکشنری فارسی: ویرانی ویرانه
  • 1.The house was a wreck when we bought it.
    1. وقتی خانه را خریدیم خرابه بود.

2 لاشه (هواپیما، کشتی و ...) تکه پاره

  • 1.The car was a wreck, but no one got hurt.
    1. اتومبیل تکه پاره بود [اتومبیل داغان شد]، اما کسی آسیب ندید.
a shipwreck
لاشه کشتی [کشتی شکستگی]

3 تصادف شدید

  • 1.The highway wreck killed two people.
    1. در تصادف شدید بزرگراه دو نفر کشته شدند.
[فعل]

to wreck

/rek/
فعل گذرا
[گذشته: wrecked] [گذشته: wrecked] [گذشته کامل: wrecked]

4 ویران کردن با خاک یکسان کردن، نابود کردن

  • 1.The fire had completely wrecked the hotel.
    1. آتش‌سوزی کاملا هتل را ویران کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان