Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . لاشه (هواپیما و ...)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
wreckage
/ˈrekɪdʒ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
لاشه (هواپیما و ...)
آهن پاره
معادل ها در دیکشنری فارسی:
لاشه
1.A few survivors were pulled from the wreckage.
1. چند تن از بازماندگان از آهن پاره ها بیرون کشیده شدند.
2.Pieces of wreckage were found ten miles away from the scene of the explosion.
2. قطعاتی از لاشه ده مایل دورتر از صحنه انفجار پیدا شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
wreck
wreathe
wreath
wreak
wrathful
wrecker
wrecking ball
wrecking bar
wren
wrench
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان