[فعل]

to wreak

/riːk/
فعل گذرا
[گذشته: wreaked] [گذشته: wreaked] [گذشته کامل: wreaked]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ویران کردن تباه کردن، آسیب رساندن

formal
  • 1.Their policies would wreak havoc on the economy.
    1. سیاست‌های آنها به اقتصاد آسیب خواهد رساند.

2 انتقام گرفتن

formal
  • 1.He swore to wreak vengeance on those who had betrayed him.
    1. او قسم خورد که از کسانی که به او خیانت کرده بودند، انتقام بگیرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان