1 . دریافت کردن 2 . خریدن 3 . خوردن 4 . دچار چیزی شدن 5 . (دیدار) داشتن 6 . وادار کردن
[فعل]

bekommen

/bəˈkɔmən/
فعل بی قاعده ضعیف فعل گذرا
[گذشته: bekam] [گذشته: bekam] [گذشته کامل: bekommen] [فعل کمکی: haben ]

1 دریافت کردن گرفتن

مترادف و متضاد empfangen erhalten kriegen
etwas (Akk.) bekommen
چیزی را دریافت کردن [گرفتن]
  • 1. Haben Sie meinen Brief bekommen?
    1. آیا نامه من را دریافت کرده‌اید؟
  • 2. Heute habe ich Ihren Brief bekommen.
    2. امروز من نامه شما را دریافت کرده‌ام.
کاربرد واژه bekommen به معنای دریافت کردن
فعل bekommen در این کاربرد به معنای دریافت کردن چیزی است که برای شما ارسال شده‌است. مثلاً "Post bekommen" (یک بسته پستی را دریافت کردن)
فعل bekommen همچنین می‌تواند به معنای گرفتن یک امکان یا قابلیت باشد. به مثال زیر توجه کنید:
".Du bekommst keine Erlaubnis" (تو اجازه نمی‌گیری.)

2 خریدن گرفتن

مترادف و متضاد kaufen
  • 1.Das Buch ist nicht mehr zu bekommen
    1. این کتاب دیگر برای خریدن نیست [دیگر امکان خرید این کتاب وجود ندارد].
etwas (Akk.) bekommen
چیزی خریدن [گرفتن]
  • Was bekommen Sie?
    چی می‌گیرید [می‌خواهید چی سفارش دهید]؟
etwas für (Preis) bekommen
چیزی را به (قیمتی) خریدن
  • Diese alten Möbel haben wir für 100 Euro bekommen.
    این مبلمان قدیمی را ما به قیمت 100 یورو خریده‌ایم.

3 خوردن

مترادف و متضاد von etwas getroffen werden
Tritt/Schläge/Risse bekommen
لگد/کتک/شکاف خوردن
  • Willst du, dass wir alle Schläge bekommen?
    می‌خواهی همه ما کتک بخوریم؟
einen Stein/Ball bekommen
ضربه توپ/سنگ خوردن
  • Ich habe einen Ball an den Kopf bekommen.
    یک توپ به سرم خورد.
Spritze bekommen
آمپول خوردن [زدن]
  • Ich bekomme jeden Tag eine Spritze.
    من هر روز یک آمپول می‌زنم.

4 دچار چیزی شدن شدن

مترادف و متضاد kriegen
etwas (Akk.) bekommen
دچار چیزی شدن
  • 1. Er hat sicher Heimweh bekommen.
    1. او مطمئناً دچار دلتنگی شده‌است [دلتنگ شده‌است].
  • 2. Er hat viel zugenommen und eine Glatze bekommen.
    2. او خیلی چاق شد و دچار کچلی شد [کچل شد].
  • 3. Ich habe plötzlich Durst bekommen.
    3. ناگهان دچار تشنگی شدم [تشنم شد].
  • 4. Vielleicht hat er vor irgendwas Angst bekommen?
    4. شاید او دچار ترس از چیزی شده‌است [از چیزی ترسیده‌است].

5 (دیدار) داشتن

Gäste/Besuch bekommen
مهمان داشتن
  • 1. Tut mir leid, ich wusste nicht, dass Sie Besuch bekommen.
    1. متأسفم، من نمی‌دانستم که شما مهمان دارید.
  • 2. Wir werden morgen Gäste bekommen.
    2. ما فردا مهمان خواهیم داشت.

6 وادار کردن

مترادف و متضاد veranlassen zwingen
jemanden dazu bekommen, um etwas zu machen
کسی را وادار به کاری کردن
  • 1. Ich soll Sie dazu bekommen, zu bleiben.
    1. من باید شما را وادار کنم که بمانید.
  • 2. Sie müssen sie dazu bekommen, mir zu vergeben.
    2. شما باید او را وادار کنید که من را ببخشد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان