خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . رسم
[اسم]
der Brauch
/bʀaʊ̯χ/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Bräuche]
[ملکی: Brauch(e)s]
1
رسم
سنت
1.Das ist ein alter indischer Brauch.
1. این یک رسم قدیمی هندی است.
2.Es ist der Brauch einer anderen Kultur.
2. این فقط یک رسم از یک فرهنگ دیگر است.
تصاویر
کلمات نزدیک
bratwurst
bratkartoffel
brathendl
braten
bratapfel
brauchbar
brauchen
brauchtum
braue
brauen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان