خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خدمات
[اسم]
die Dienstleistung
/ˈdiːnstˌlaɪ̯stʊŋ/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Dienstleistungen]
[ملکی: Dienstleistung]
1
خدمات
مترادف و متضاد
Dienst
Kundendienst
Serviceleistung
1.Die Dienstleistung der Firma sind auf ihrer Webseite aufgelistet.
1. خدمات شرکت در وبسایتش لیست شدند.
2.Die Firma bietet professionelle Dienstleistungen für Gebäude an.
2. شرکت خدماتی حرفهای برای ساختمان ارائه میدهد.
eine Dienstleistung in Anspruch nehmen
از خدماتی استفاده کردن
Man sollte immer zuerst einen Preis vereinbaren, bevor man eine Dienstleistung in Anspruch nimmt.
آدم همیشه اول قبل از آنکه از خدماتی استفاده کند، باید بر سر قیمت توافق کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
dienstags
dienstag
dienst
dienlich
diener
dienstlich
dienstreise
dienststelle
dies
diesbezüglich
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان