خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آگهیکننده
[اسم]
advertiser
/ˈædvərtaɪzər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
آگهیکننده
تبلیغکننده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آگهیدهنده
1.Magazines need to attract advertisers to survive.
1. روزنامهها برای بقا باید تبلیغکننده جذب کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
advertisement
advertise
advert
adversity
adversely
advertising
advertising agency
advice
advice column
advice columnist
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان