خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پرخاشگر
2 . فعال
[صفت]
aggressive
/əˈgres.ɪv/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more aggressive]
[حالت عالی: most aggressive]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پرخاشگر
پرخاشگرانه، تندخو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بزن
پرخاشجو
تجاوزکارانه
تهاجمی
خصمانه
دشمنانه
ستیزهجو
to get/become aggressive
پرخاشگر شدن
If I criticize him, he gets aggressive and starts shouting.
اگر از او انتقاد کنم، پرخاشگر میشود و شروع به فریادزدن میکند.
aggressive behavior
رفتار پرخاشگرانه
Teachers apparently expect a certain amount of aggressive behavior from boys.
ظاهراً معلمها تاحدی از دانشآموزان پسر انتظار رفتار پرخاشگرانه دارند.
2
فعال
پرشور، باحرارت
1.The company mounted an aggressive marketing campaign.
1. شرکت یک پویش بازاریابی فعال برپا کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
aggress
aggregator
aggregation
aggregate fruit
aggregate
aggressively
aggressor
aghast
agile
aging
کلمات نزدیک
aggression
aggregation
aggregate
aggravation
aggravating
aggressively
aggressiveness
aggressor
aggrieve
aggrieved
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان