خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خرجی
[اسم]
allowance
/əˈlaɪəns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خرجی
پول تو جیبی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خرجی
کمکهزینه
کمکخرج
1.Her parents give her an allowance of ten dollars a week.
1. والدینش هفتهای 10 دلار به او خرجی میدهند.
تصاویر
کلمات نزدیک
allowably
allowable
allow
allotropic
allotment
allowed
alloy
alloyed
allspice
allude
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان