خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آلیاژ
[اسم]
alloy
/ælɔɪ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
آلیاژ
(ترکیب دو یا چند فلز)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آلیاژ
مترادف و متضاد
mixture
1.an alloy of nickel, bronze, and zinc
1. آلیاژی از نیکل، برنز و روی
تصاویر
کلمات نزدیک
allowed
allowance
allowably
allowable
allow
alloyed
allspice
allude
allure
allurement
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان