خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فراوان
[صفت]
ample
/ˈæmpəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: ampler]
[حالت عالی: amplest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فراوان
کافی، مفصل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پر و پیمان
وافی
وافر
سرشار
مکفی
مفرط
کافی
formal
مترادف و متضاد
abundant
adequate
sufficient
insufficient
meagre
1.She's had ample time to get the work done.
1. او زمان کافی برای تمام کردن کارش داشت.
2.There is ample evidence that the young man was speeding when the accident occurred.
2. شواهد فراوان موجود است که مرد جوان موقع وقوع تصادف سرعت (غیرمجاز) داشته است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
amphitheater
amphibian genus
amphibian family
amphibian
ampersand
amplifier
amplify
amputate
amputated
amputation
کلمات نزدیک
amphora
amphitheater
amphimacer
amphibious
amphibian
amplification
amplifier
amplify
amplitude
amply
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان