خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قطع عضو کردن (به دلایل پزشکی)
[فعل]
to amputate
/ˈæmpjəˌteɪt/
فعل گذرا
[گذشته: amputated]
[گذشته: amputated]
[گذشته کامل: amputated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
قطع عضو کردن (به دلایل پزشکی)
بریدن اندام
1.His leg was so badly injured that it had to be amputated.
1. پای او به قدری آسیب دیده بود که باید قطع می شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
ampoule
amply
amplitude
amplify
amplifier
amputation
amsterdam
amulet
amuse
amused
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان