خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آزار دادن
[فعل]
to annoy
/əˈnɔɪ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: annoyed]
[گذشته: annoyed]
[گذشته کامل: annoyed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
آزار دادن
اذیت کردن، اعصاب خرد کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آزار دادن
آزار رساندن
آزردن
آزرده کردن
رنجاندن
مزاحم شدن
گیر دادن
مترادف و متضاد
enrage
irritate
vex
gratify
please
to annoy somebody
کسی را آزار دادن
Am I really annoying you?
آیا من واقعا شما را آزار میدهم؟
it annoys somebody when…
کسی را آزار دادن وقتی که...
It really annoys me when people forget to say thank you.
واقعا آزارم میدهد وقتی مردم تشکر کردن یادشان میرود.
to annoy somebody to do something
انجام کاری اعصاب کسی را خرد کردن
It annoys me to see him getting ahead of me.
اعصابم خرد میشود که ببینم او از من جلو زده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
announcer
announcement
announce
annotation
annotate
annoyance
annoyed
annoying
annoying buzzing noise
annual
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان