Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . رنجش
[اسم]
annoyance
/əˈnɔɪəns/
غیرقابل شمارش
1
رنجش
دلخوری، اعصابخردی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آزردگی
رنجش
وبال
ناراحتی
1.I can understand your annoyance - I'd be furious if she ever treated me like that.
1. میتوانم دلخوری شما را درک کنم؛ اگر با من اینطور رفتار میکرد من خیلی عصبانی میشدم.
2.She could not hide her annoyance when I arrived late.
2. او نتوانست رنجش خود را پنهان کند، وقتی که من دیر رسیدم.
تصاویر
کلمات نزدیک
annoy
announcer
announcement
announce
annotation
annoyed
annoying
annoying buzzing noise
annual
annually
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان