خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بازداشت کردن
2 . درک کردن
[فعل]
to apprehend
/ˌæprɪˈhɛnd/
فعل گذرا
[گذشته: apprehended]
[گذشته: apprehended]
[گذشته کامل: apprehended]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بازداشت کردن
دستگیر کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بازداشت کردن
مترادف و متضاد
arrest
capture
catch
seize
1.The criminal was apprehended at the scene.
1. مجرم در صحنه (جرم) دستگیر شد.
2.The thieves were quickly apprehended.
2. سارقان، سریعا بازداشت شدند.
2
درک کردن
فهمیدن
مترادف و متضاد
comprehend
understand
1.Apprehending math and science is difficult for this student.
1. فهمیدن ریاضی و علوم برای این دانشآموز دشوار است.
to apprehend the concepts of philosophy
درک کردن مفاهیم فلسفه
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
appreciative
appreciation
appreciate
appreciably
appointment
apprehension
apprehensive
apprentice
apprise
approach
کلمات نزدیک
appreciative
appreciation
appreciate
appreciably
appreciable
apprehension
apprehensive
apprentice
apprenticeship
apprise
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان