Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . کارآموزی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
apprenticeship
/əˈprɛntəˌsʃɪp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کارآموزی
شاگردی، دوره کارآموزی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
استاژ
شاگردی
کارآموزی
دوره کارآموزی
کارورزی
1.He had served his apprenticeship as a plumber.
1. او کارآموزیاش را بهعنوان لولهکش گذرانده بود.
2.She was in the second year of her apprenticeship as a carpenter.
2. او در دومین سال کارآموزیاش بهعنوان نجار بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
apprentice
apprehensive
apprehension
apprehend
appreciative
apprise
approach
approach road
approachable
approaching
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان