[اسم]

apprenticeship

/əˈprɛntəˌsʃɪp/
قابل شمارش

1 کارآموزی شاگردی، دوره کارآموزی

  • 1.He had served his apprenticeship as a plumber.
    1. او کارآموزی‌اش را به‌عنوان لوله‌کش گذرانده بود.
  • 2.She was in the second year of her apprenticeship as a carpenter.
    2. او در دومین سال کارآموزی‌اش به‌عنوان نجار بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان