Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . نزدیک شدن
2 . پیشنهاد (همکاری، معامله) دادن
3 . (به چیزی) پرداختن
4 . رویکرد
5 . نزدیکی
6 . مرحله کاهش تدریجی ارتفاع به منظور فرود (هواپیما)
7 . ورودی
8 . پیشنهاد
9 . چیز مشابه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to approach
/əˈproʊʧ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: approached]
[گذشته: approached]
[گذشته کامل: approached]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
نزدیک شدن
نزدیک آمدن، جلو آمدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نزدیک شدن
مترادف و متضاد
advance
come near
proceed towards
reach
leave
1.Winter is approaching.
1. زمستان دارد نزدیک میشود.
to approach somebody/something
به کسی/چیزی نزدیک شدن
1. As you approach the town, you'll see the college on the left.
1. وقتی که داری به شهر نزدیک میشوی، آن دانشکده را در سمت چپ خواهی دید.
2. Her boyfriend kissed Sylvia when he approached her.
2. دوست پسر "سیلویا" وقتی به او نزدیک شد، او را بوسید.
3. Profits approaching 30 million dollars.
3. سود دارد به 30 میلیون دلار نزدیک میشود.
4. The lawyers in the trial were often asked to approach the bench.
4. معمولا در دادگاه از وکلا خواسته میشود که به جایگاه نزدیک شوند.
2
پیشنهاد (همکاری، معامله) دادن
درخواست دادن
مترادف و متضاد
initiate a discussion with
speak to
take aside
to approach somebody
به کسی پیشنهاد (همکاری، معامله) دادن
We have been approached by a number of companies that are interested in our product.
تعدادی از شرکتها که به محصول ما علاقهمند هستند، به ما پیشنهاد همکاری دادهاند.
to approach somebody for something/about (doing) something
برای چیزی/درباره (انجام) کاری به کسی درخواست دادن
She approached the bank for a loan.
او برای وام به بانک درخواست داد.
3
(به چیزی) پرداختن
مترادف و متضاد
deal with
tackle
undertake
to approach something
به چیزی پرداختن
1. Brown has made an interesting attempt to approach the situation from a more scientific basis.
1. "براون" تلاشی جالب انجام داد تا با اساس علمیتری به موقعیت بپردازد.
2. I'm not sure how to approach the problem.
2. مطمئن نیستم چطور به این مسئله بپردازم.
[اسم]
approach
/əˈproʊʧ/
قابل شمارش
4
رویکرد
روش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رویکرد
رهیافت
نحو
مترادف و متضاد
attitude
method
1.Michael is always very logical in his approach.
1. "مایکل" همیشه در رویکرد خود بسیار منطقی است.
new approach to something
رویکرد جدید به چیزی
I've just read an interesting book which has a new approach to Shakespeare.
من بهتازگی کتاب جالبی خواندهام که رویکرد جدیدی به (آثار) شکسپیر دارد.
to take/adopt the right/wrong approach
رویکرد درست/غلطی را پیش گرفتن/اتخاذ کردن
She took the wrong approach in her dealings with them.
او در معاملاتش با آنها رویکرد غلطی را پیش گرفت.
5
نزدیکی
نزدیکشدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تقرب
مترادف و متضاد
advance
arrival
entrance
the approach of something
نزدیکی/ نزدیکشدن چیزی
1. The siren signaled the approach of an ambulance.
1. آن آژیر نزدیکی یک آمبولانس را علامت [هشدار] میداد.
2. Warm breezes index the approach of spring.
2. بادهای گرم نزدیکشدن بهار را نشان میدهند.
6
مرحله کاهش تدریجی ارتفاع به منظور فرود (هواپیما)
نزدیکی به فرودگاه برای نشستن
1.He began to feel the final approach to the runway.
1. او شروع کرد به حسکردن آخرین مرحله کاهش تدریجی ارتفاع به باند فرودگاه.
2.The aircraft had to make a steep approach to the landing strip.
2. هواپیما مجبور به انجام کاهش ارتفاعی سریع به باند فرود شد.
7
ورودی
راه ورودی
an approach to someplace
راه ورودی به جایی
1. All the approaches to the palace were guarded by troops.
1. تمام راههای ورودی به قصر توسط سربازان نگهبانی میشد.
2. The approach to the village was very pretty.
2. راه ورودی روستا بسیار زیبا بود.
8
پیشنهاد
درخواست، تقاضا
مترادف و متضاد
offer
proposal
to make an approach
پیشنهاد/درخواست دادن
1. The club has made an approach to a local company for sponsorship.
1. باشگاه برای حمایت مالی به یک شرکت محلی درخواست داده است.
2. The landowner made an approach to the developer.
2. مالک زمین به آن بساز و بفروش پیشنهاد داده است.
9
چیز مشابه
nearest approach
نزدیکترین چیز مشابه
That's the nearest approach to an apology you'll get from him.
این نزدیکترین چیز مشابه به یک عذرخواهی است که تو از او خواهی گرفت.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
apprise
apprentice
apprehensive
apprehension
apprehend
approachable
approbative
approbatory
appropriate
appropriately
کلمات نزدیک
apprise
apprenticeship
apprentice
apprehensive
apprehension
approach road
approachable
approaching
approbation
approbatory
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان