خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جذب کردن
[فعل]
to attract
/əˈtrækt/
فعل گذرا
[گذشته: attracted]
[گذشته: attracted]
[گذشته کامل: attracted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
جذب کردن
توجه جلب کردن، علاقهمند کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جذب کردن
مترادف و متضاد
draw
entice
pull
tempt
repel
to attract something/somebody
چیزی/کسی را جذب کردن
The magnet attracted the iron particles.
آهنربا تکههای آهن را به خود جذب کرد.
to attract somebody to something
کسی را به چیزی علاقهمند کردن
What attracted me most to the job was the chance to travel.
آنچه بیشتر از همه من را به شغلم علاقهمند کرد، فرصت مسافرت بود.
to attract somebody's attention/interest ...
توجه/علاقه کسی را جلب کردن
A glimpse into the colorful room attracted the children's attention.
نگاهی اجمالی به اتاق رنگارنگ توجه بچهها را خود جلب کرد.
to attract somebody to somebody/something
کسی را به کسی/چیزی جذب کردن
What first attracted me to her was her sense of humor.
آنچه اول از همه من را به او جذب کرد، حس شوخطبعی او بود.
to be attracted to somebody/something
به کسی/چیزی علاقه داشتن
He was attracted to me.
او به من علاقه داشت.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
attorney
attire
attic
attenuate
attentively
attracter
attraction
attractive
attractive feature
attractiveness
کلمات نزدیک
attorney general
attorney
attn
attitude
attire
attracted
attraction
attractive
attractively
attractiveness
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان