خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بدمینتون
[اسم]
badminton
/ˈbædˌmɪnt.ən/
غیرقابل شمارش
1
بدمینتون
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بدمینتون
1.We played a game of badminton.
1. ما یک دست بدمینتون بازی کردیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
badly
badinage
badger
badge
baddy
badmouth
badness
baffle
baffled
baffling
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان