1 . کتاب 2 . دفتر 3 . رزرو کردن 4 . نام بازیکن خطاکار را نوشتن (فوتبال)
[اسم]

book

/bʊk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کتاب

معادل ها در دیکشنری فارسی: کتاب کتابی
مترادف و متضاد printed work volume
  • 1.I've read all his books.
    1. من تمام کتاب‌هایش را خوانده‌ام.
hardcover/paperback books
کتاب‌های جلد سخت/جلد کاغذی
  • She only buys paperback books.
    او فقط کتاب‌های جلد کاغذی می‌خرد.
a book by
کتابی از [نوشته]
  • Shining is a book by Stephen King.
    "درخشش" کتابی از استفن کینگ است.
a book about/on something/somebody
کتابی درباره/در باب چیزی/کسی
  • 1. I bought a book about Glasgow.
    1. من کتابی درباره "گلاسگو" خریدم.
  • 2. She wrote a book about the island's history.
    2. او کتابی درباره تاریخچه جزیره نوشت.
  • 3. That's a book on wildlife.
    3. آن کتابی در باب حیات وحش است.
reference/children's/library book
کتاب مرجع/کودک/کتابخانه
  • My little boy hates children's books.
    پسربچه‌ام از کتاب‌های کودک متنفر است.
کاربرد واژه book به معنای کتاب
واژه book به معنای کتاب در مفهوم کلی به مجموعه‌ای از کاغذهای پرینت‌شده می‌گویند که به هم چسبیده‌اند و شما می‌توانید ورق بزنید و مطالعه کنید. مثلا:
"paperback books" (کتاب های جلد کاغذی)
کتاب به اثر نوشته‌شده درباره موضوع خاصی هم گفته می‌شود. مثلا:
"a book on wildlife" (کتابی درباره حیات وحش)
"a book by Stephen King" (کتابی از استفن کینگ)

2 دفتر دفترچه

مترادف و متضاد notebook notepad
  • 1.Have you seen my exercise book?
    1. آیا دفتر تمرینم را دیده‌ای؟
  • 2.Where's my address book?
    2. دفتر نشانی‌ام کجاست؟
[فعل]

to book

/bʊk/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: booked] [گذشته: booked] [گذشته کامل: booked]

3 رزرو کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: رزرو کردن
مترادف و متضاد reserve schedule set up cancel dismiss
  • 1.To get tickets, you have to book in advance.
    1. برای گرفتن بلیت، باید از قبل رزرو کنید.
to book something
چیزی را رزرو کردن
  • 1. She booked a flight to Chicago.
    1. او پروازی به شیکاگو رزرو کرد.
  • 2. You need to book your flight before the fares go up.
    2. قبل از آنکه قیمت بلیت‌ها افزایش یابد، باید پروازتان را رزرو کنید [بلیت بخرید].
to be booked up
به‌طور کامل رزرو شدن
  • The performance is booked up.
    این اجرا به‌طور کامل رزرو شده‌است [همه بلیت‌های اجرا به فروش رفته‌است].
to book somebody something (+ adv./prep.)
برای کسی چیزی (در جایی) رزرو کردن
  • I booked you a room at the Plaza Hotel.
    من برای شما اتاقی در هتل "پلازا" رزرو کردم.
to book somebody/something for something
کسی/چیزی را برای چیزی رزرو کردن
  • We booked a band for the wedding reception.
    ما برای مراسم عروسی یک گروه موسیقی رزرو کردیم.
کاربرد فعل book به معنای رزرو کردن
فعل book به معنای رزرو کردن است؛ یعنی از قبل هماهنگ کنید که در تاریخ معینی در آینده از تسهیلات خاصی استفاده کنید. مثلا:
"to book a hotel" (هتل رزرو کردن)

4 نام بازیکن خطاکار را نوشتن (فوتبال)

  • 1.McMahon was booked for a foul.
    1. نام "مک‌ماهون" برای (انجام) خطا نوشته شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان