خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . موظف
2 . بهاحتمال زیاد
3 . عازم
4 . جهیدن
5 . احاطه کردن
[صفت]
bound
/baʊnd/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
موظف
ملزم، مجبور
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مقید
مجبور
متعهد
مترادف و متضاد
Obliged
1.She is not legally bound to pay for the damage.
1. او از لحاظ قانونی موظف به پرداخت خسارت نیست.
2
بهاحتمال زیاد
باید
مترادف و متضاد
very likely
1.She works very hard, so she’s bound to do well in her exams.
1. او خیلی سخت تلاش میکند، بنابراین باید [بهاحتمال زیاد] در امتحاناتش خوب عمل کند.
3
عازم
روانه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
راهی
عازم
1.This ship is bound for Miami.
1. این کشتی عازم "میامی" است.
[فعل]
to bound
/baʊnd/
فعل ناگذر
[گذشته: bounded]
[گذشته: bounded]
[گذشته کامل: bounded]
صرف فعل
4
جهیدن
جستوخیز کردن
مترادف و متضاد
leap
1.The dog bounded up the steps.
1. آن سگ جستوخیزکنان از پلهها بالا رفت [با جهیدن از پلهها بالا رفت].
5
احاطه کردن
formal
1.The field was bounded on the left by a wood.
1. مزرعه از سمت چپ توسط جنگل احاطه شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
bouncy
bouncing
bouncer
bounced cheque
bounce back
boundary
boundless
bounds
bounteous
bountiful
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان