Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . شستشوی مغزی دادن
[فعل]
to brainwash
/ˈbreɪnˌwɑʃ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: brainwashed]
[گذشته: brainwashed]
[گذشته کامل: brainwashed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
شستشوی مغزی دادن
1.people are brainwashed into believing family life is the best.
1. مردم، شستشوی مغزی داده شده اند تا باور کنند که زندگی خانوادگی بهترین (نوع زندگی) است.
2.The government is brainwashing us.
2. دولت دارد ما را شستشوی مغزی می دهد.
توضیحاتی در رابطه با brainwash
brainwash یا شستشوی مغزی دادن، اشاره دارد به کنترل ذهن افراد و فشار بر آن برای قبول مقوله ای در راستای اهداف و منافع شخصی توسط رهبران یا حکومت ها.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
brainstorming
brainstorm
brainstem
brainsick
brainpower
brainwashed
brainwashing
brainwave
brainworker
brainy
کلمات نزدیک
brainstorming
brainstorm
brains
brainless
brainchild
brainwashing
brainwave
brainy
braise
brake
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان