خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . شکسته
2 . خراب
3 . (زبان دوم) دستوپاشکسته
4 . درمانده (به علت دشواری یا بیماری)
5 . بهجدایی ختمشده
[صفت]
broken
/ˈbroʊ.kən/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شکسته
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شکسته
منکسر
مقطع
گسیخته
مترادف و متضاد
fragmented
in pieces
shattered
smashed
to get broken
شکستن/شکسته شدن
How did this dish get broken?
این ظرف چطور شکست؟
a broken leg/arm
پا/دست شکسته
Her little brother has a broken arm.
برادر کوچکتر او دستش شکستهاست.
a broken window/plate
پنجره/بشقاب و... شکسته
1. Careful - there's broken glass on the floor.
1. مراقب باش؛ روی زمین شیشه شکسته ریختهاست.
2. He attacked the man with a broken bottle.
2. او با یک بطری شکسته به مرد حمله کرد.
a broken heart
قلب شکسته
I reckon she died of a broken heart.
من فکر میکنم او به خاطر قلب شکسته مرد.
2
خراب
ازکارافتاده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خراب
معیوب
مترادف و متضاد
damaged
faulty
not working
to get broken
خراب شدن
Do you know how the phone got broken?
میدانید تلفن چطور خراب شد؟
to be broken
ازکارافتادن
1. My watch is broken.
1. ساعت من ازکارافتادهاست.
2. The CD player’s broken again.
2. دستگاه پخش سیدی دوباره خراب شدهاست.
3
(زبان دوم) دستوپاشکسته
1.I managed to make myself understood in broken French.
1. من توانستم دستوپاشکسته به فرانسه منظورم را برسانم.
to speak in broken English
به زبان انگلیسی دستوپاشکسته حرف زدن
4
درمانده (به علت دشواری یا بیماری)
خسته و ناتوان، درهمشکسته
1.He returned from the war a broken man.
1. او وقتی از جنگ برگشت به شدت آدمی درهمشکسته بود.
2.He was a broken man after the failure of his business.
2. او بعد از شکستش در کسب و کار یک مرد خسته و درمانده شد.
5
بهجدایی ختمشده
پایانیافته
a broken marriage/engagement...
یک ازدواج/نامزدی و... پایانیافته
I've seen too much unhappiness caused by broken marriages.
من ناراحتی بسیاری دیدهام که به خاطر ازدواجهای پایان یافته ایجاد شدهاست.
[عبارات مرتبط]
to break
1. خراب کردن
broken home
2. خانواده از هم پاشیده
broken-down
3. خراب
broken heart
4. قلب شکسته
broken-hearted
5. دلشکسته
تصاویر
کلمات نزدیک
broke
broiler
broil
brogue
broer
broken heart
broken home
broken-down
broken-hearted
broker
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان