خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سرزنش
2 . سرزنش کردن (به طور رسمی)
[اسم]
censure
/ˈsɛnʃər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سرزنش
انتقاد شدید، مخالفت شدید
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مواخذه
ملامت
مترادف و متضاد
harsh criticism
1.his voice took on a note of censure.
1. صدای او لحنی از سرزنش به خود گرفت.
[فعل]
to censure
/ˈsɛnʃər/
فعل گذرا
[گذشته: censured]
[گذشته: censured]
[گذشته کامل: censured]
صرف فعل
2
سرزنش کردن (به طور رسمی)
ملامت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خرده گرفتن
نکوهش کردن
مترادف و متضاد
rebuke
reprimand
reproach
1.The principal censured the lazy teachers.
1. مدیر مدرسه، معلمان تنبل را سرزنش کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
censorship
censorial
censor
cenozoic
cenotaph
census
cent
centaur
centavo
centenarian
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان