خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ازمدافتاده
2 . یغور (برای کفش و...)
[صفت]
clunky
/ˈklʌŋki/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: clunkier]
[حالت عالی: clunkiest]
1
ازمدافتاده
دمده، قدیمی
مترادف و متضاد
old-fashioned
the clunky technology
فناوری ازمدافتاده
2
یغور (برای کفش و...)
کت و کلفت
1.He wore a clunky gold ring.
1. او یک انگشتر طلای یغور گذاشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
clunker
clunk
clumsy
clumsiness
clumsily
cluster
cluster bomb
clustered
clutch
clutter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان