خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . همزمان
2 . سازگار
[صفت]
coincident
/koʊˈɪnsɪdənt/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
همزمان
مقارن
1.His birth was coincident with the end of the war.
1. تولد او مقارن با پایان جنگ بود.
2
سازگار
هماهنگ
تصاویر
کلمات نزدیک
coincidence
coincide
coinage
coin-operated
coin
coincidental
coincidentally
cointreau
coir
coition
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان