خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ترکیب
[اسم]
combination
/ˌkɑm.bəˈneɪ.ʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ترکیب
مخلوط
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ترکیب
تلفیق
مترادف و متضاد
mixture
combination of something
ترکیبی از چیزی
A combination of tiredness and boredom caused me to fall asleep.
ترکیبی از خستگی و بیحوصلگی موجب به خواب رفتن من شد.
in combination (with something)
در ترکیب (با چیزی)
Some drugs which are safe when taken separately are lethal in combination.
برخی داروها وقتی جدا مصرف میشوند، بیخطر هستند و در ترکیب (با چیزی) کشنده هستند.
Strawberries and cream - a perfect combination
توتفرنگی و خامه؛ یک ترکیب عالی
تصاویر
کلمات نزدیک
combative
combatant
combat fatigue
combat
comb out
combination lock
combine
combine harvester
combined
combustible
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان