خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مسابقه
2 . رقابت
[اسم]
competition
/ˌkɑm.pəˈtɪʃ.ən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مسابقه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مسابقه
مترادف و متضاد
contest
game
match
tournament
a music/photo/swimming ... competition
مسابقه موسیقی/عکاسی/شنا و...
to enter/win/lose a competition
وارد مسابقه شدن/مسابقه را بردن/باختن
She's entered a crossword competition.
او وارد مسابقه حل جدول (کلمات متقاطع) شد.
2
رقابت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رقابت
competition between/with somebody
رقابت بین/با کسی
1. There is now intense competition between schools to attract students.
1. هم اکنون رقابت تنگاتنگی برای جذب دانشآموز بین مدارس وجود دارد.
2. We are in competition with four other companies for the contract.
2. ما با چهار شرکت دیگر برای (امضای) آن قرارداد در رقابت هستیم.
competition for something
رقابت برای چیزی
Competition for the job was intense.
رقابت برای کار شدید بود.
in the face of stiff competition
در رقابتی سخت
We won the contract in the face of stiff competition.
ما قرارداد را در رقابتی سخت به نفع خود تمام کردیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
competing
competently
competent
competency
competence
competitive
competitive salary
competitiveness
competitor
compilation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان