خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کود (گیاهی و ...)
2 . به کود تبدیل کردن
3 . کود دادن
[اسم]
compost
/ˈkɑmpoʊst/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کود (گیاهی و ...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کمپوست
مترادف و متضاد
fertilizer
[فعل]
to compost
/ˈkɑmpoʊst/
فعل گذرا
[گذشته: composted]
[گذشته: composted]
[گذشته کامل: composted]
صرف فعل
2
به کود تبدیل کردن
1.Restaurants should compost food waste if possible.
1. رستورانها باید در صورت امکان پسماند غذاها را به کود تبدیل کنند.
3
کود دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کود دادن
1.Don't compost heavily infested plants.
1. به گیاهان شدیداً آلوده (به آفت) کود ندهید.
تصاویر
کلمات نزدیک
compositor
composition
composite
composer
composed
composure
compote
compound
compound fracture
compound interest
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان