[صفت]

composed

/kəmˈpoʊzd/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 متشکل تشکیل‌شده

معادل ها در دیکشنری فارسی: متشکل
  • 1.The committee is composed mainly of lawyers.
    1. کمیته عمدتاً متشکل از وکلا است.

2 آرام خونسرد

معادل ها در دیکشنری فارسی: متین
  • 1.He appeared very composed despite the stress he was under.
    1. او علیرغم استرسی که داشت، بسیار آرام بود.

3 سروده

معادل ها در دیکشنری فارسی: سروده
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان