[اسم]

component

/kəmˈpoʊnənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عنصر جزء، مولفه

معادل ها در دیکشنری فارسی: مؤلفه
مترادف و متضاد constituent element
component of something
عنصر چیزی
  • Fresh fruit and vegetables are an essential component of a healthy diet.
    میوه و سبزیجات تازه عناصر اصلی یک رژیم غذایی سالم هستند.
key/major/important ... component
عنصر کلیدی/اصلی/مهم و...
  • Exercise is one of the key components of a healthy lifestyle.
    ورزش یکی از عناصر کلیدی یک سبک زندگی سالم است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان