[فعل]

to comport

/kəmˈpɔːrt/
فعل گذرا
[گذشته: comported] [گذشته: comported] [گذشته کامل: comported]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (به‌طور خاصی) رفتار کردن

to comport oneself
(به‌طور خاصی) رفتار کردن
  • She comported herself with great dignity at her husband's funeral.
    او با وقار خاصی در تشییع جنازه شوهرش رفتار کرد.

2 جور بودن

  • 1.The findings of this research do not comport with accepted theory.
    1. یافته‌های این تحقیق با نظریه پذیرفته‌شده جور نیستند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان