خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خلاصه کردن (مطلب و...)
2 . مایع شدن
[فعل]
to condense
/kənˈdɛns/
فعل گذرا
[گذشته: condensed]
[گذشته: condensed]
[گذشته کامل: condensed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
خلاصه کردن (مطلب و...)
فشرده کردن
1.The article was condensed into just two pages.
1. (این) مقاله به تنها دو صفحه خلاصه شد.
2
مایع شدن
تبدیل شدن (گاز به مایع)
1.The vapor in the air condenses into droplets of water.
1. بخار موجود در هوا تبدیل به قطرات آب میشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
condensation
condemned
condemnation
condemn
concussion
condensed
condensed milk
condenser
condescend
condescending
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان