Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . صدمه مغزی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
concussion
/kənˈkʌʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
صدمه مغزی
ضربه مغزی، آسیب به مغز (در نتیجه ضربه ای به سر)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ضربه مغزی
1.She was taken to the hospital with a concussion.
1. او با صدمه ای مغزی به بیمارستان برده شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
concussed
concuss
concurrent
concurrence
concur
condemn
condemnation
condemned
condensation
condense
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان